عرفان اسلامی (26) محبت در قرآن و روایات
عرفان اسلامی (26) محبت در قرآن و روایات
عرفان اسلامی (26) محبت در قرآن و روایات
نويسنده: استاد حسین انصاریان
شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة
( وَلكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ).
« خداوند ايمان و ارتباط با خودش را محبوب شما گرداند و آن را در دلهاى شما قرار داد ، اينان كه به ايمان و ضد آن چنين دل آراسته اى دارند اهل رشد و هدايتند » .
ايمان خط ارتباط بين انسان و الله است . خداى متعال در اين آيه به اين معنى اشاره مى كند كه وقتى به شما توفيق شناخت حقايق را عنايت شود آن حقايق محبوب شما خواهد شد .
( قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ) .
« اى پيامبر ! بگو اگر به خدا عشق داريد از من پيروى كنيد تا خداوند شما را دوست داشته باشد ، و گناه شما را ببخشد و خدا آمرزنده و مهربان است » .
ادّعاى خدا دوستى بدون شناخت پيامبر و اطاعت از آن حضرت كه مبلّغ فرهنگ الهى است ، بى مورد است . قرآن مجيد بارها از مردم دعوت كرده است كه پيامبر را بشناسند ، پيامبرى كه پرونده قبل از بعثتش روشن است ، و از ابتداى ابلاغ نبوّت دلايل و براهين واضحى داشت ، و خداى متعال تمام نشانه هاى نبوت را با او قرار داده بود تا براى هيچ كس عذرى باقى نماند . آنان كه براهين و دلايل و حجج او را ديدند ، و براى آنان معلوم شد كه تنها عامل سعادت دنيا و آخرت آنان ، پذيرش رسالت پيامبر بود ، به او علاقه مند شدند . علامت آن علاقه و عشق ، اطاعت از قرآن و سنّت او بود كه از همين راه پاك باخته خدا شدند و در راه محبوب از همه چيز خود گذشتند و در تاريخ بشر از بهترين بندگان شايسته ى حق شدند .
سلمان ، ابوذر ، مقداد ، عمّار ، ياسر ، سميّه ، بلال ، و چهره هايى از اين قبيل ، همانان بودند كه پيامبر را به حقيقت شناختند و دل در گرو عشق او دادند . آنان از طريق تعليمات آن حضرت ، خدا را شناختند و در صف مقدم عاشقان حق قرار گرفتند . آرى عشق به خدا محصول معرفت به پيامبر و دين خداست كه بدون اين معرفت ، ادّعاى عشق به خدا پندار و خيالى بيش نيست .
( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّة عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّة عَلَى الْكَافِرينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِم ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ).
« اى كسانى كه آيمان آورده ايد ، هرگاه از دين خود برگرديد ، به زودى خداوند قومى را خواهد آورد كه آنان را به شدّت دوست دارد ، و آنان نيز عاشق خدايند ، نسبت به مردم مؤمن متواضع و خاكسارند ، و در برابر كافران مقتدر و مسلّط ، در هر نوع جهادى (جهاد با مال ، نفس ، قلم ، قدم) شركت مى كنند ، و از ملامت ، ملامت كنندگان باكى ندارند . اين فضل خداست كه به هركس بخواهد عنايت مى كند ، خداوند را رحمت وسيع و بى انتهاست » .
راستى بدون شناخت راه الله چگونه انسان به چنين صفاتى ، كه در اين آيه ى شريفه آمده است ، آراسته گردد ؟ انسان تا معرفت به صراط مستقيم پيدا نكند ، از راهى غير از فكر ، انديشه و معرفت و شناخت ، عشق پيدا نكرده و به مراتب عارفان دست پيدا نمى كند . اين راه خداست كه انسان پس از مطالعه و دقّت در آن ، مى يابد كه تنها راه نجات است . بنا بر اين چگونه انسان بعد از يافتن راه نجات ، به آن عشق پيدا نكند و به لوازم آن دل نبدد ؟
راه نجات ، راه خداست و سرانجام به او پايان مى پذيرد ، پيمودن اين راه ، محبّت به اوست و محبّت به او مهمترين راه رسيدن به عشق است . عشقى كه از درجات عرفان و مرتبه ى عارفان است بنا بر اين هر چه شناخت ومعرفت بيشتر ، عشق شعلهورتر و آتشين تر خواهد بود . اين است كه آيه ى شريفه مى فرمايد : وَيُحِبُّونَهُ : انسانهايى كه به شدّت به خداى متعال عشق مىورزند . همين عشق عامل حركت آنان به سوى اوست و مركب اين راه همان برنامه هايى است كه در آيه ذكر شده است . اينان فراق بين خود و محبوب را با انجام شايسته ترين اعمال ، كه دستور خود حق است ، به وصل تبديل مى كنند .
( وَالَّذينَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ ).
آنان كه ايمان آوردند كمال عشق و محبّت را مخصوص به خدا دارند .
ايمان آورندگان چرا نهايت عشق را به خدا نداشته باشند ، مگر خالقى ، بارئى ، مصوّرى ، اولى ، آخرى ، ظاهرى ، باطنى ، رازقى ، بديعى ، مقدّرى ، مدبّرى ، حكيمى ، مطهّرى ، منوّرى ، ميسّرى ، مبشّرى ، منذرى ، مقدّمى ، مؤخّرى ، عاصمى ، قائمى ، دائمى ، راحمى ، سالمى ، حاكمى ، عالمى ، قاسمى ، قابضى ، باسطى ، غنىّ ، وفىّ ، علىّ ، مَلىّ ، حفىّ ، رضىّ ، زكىّ ، بدىّ ، قوىّ ، ولىّ ، احدى ، واحدى ، شاهدى ، ماجدى ، حامدى ، راشدى ، باعثى ، وارثى ، ضارّى ، نافعى ، مانعى ، دافعى ، رافعى ، صانعى ، نافعى ، سامعى ، جامعى ، شافعى ، واسعى ، موسعى ، جليلى ، جميلى ، وكيلى ، كفيلى ، دليلى ، قبيلى ، مديلى ، منيلى ، مقيلى ، محيلى ، غافرى ، ساترى ، قادرى ، قاهرى ، فاطرى ، جابرى ، ذاكرى ، ناظرى ، ناصرى ، عفوّى ، غفورى ، صبورى ، شكورى ، رؤوفى ، عطوفى ، مسئولى ، ودودى ، سبّوحى ، قدّوسى ، ناطقى ، صادقى ، فالقى ، فارقى ، فاتقى ، راتقى ، سابقى ، سامقى ، سميعى ، رميعى ، منيعى ، كبيرى ، قديرى ، خبيرى ، مجيرى . جز او خبر دارند ؟! مگر انسان با شناخت اين صفات به اين معنى نمى رسد كه همه چيز انسان اوست و غير او چيزى نيست ، در اين صورت چرا انسان كمال عشق را به قول آيه ى شريفه ، مخصوص به حقّ نگرداند .
اين نكته را نيز نبايد ناگفته گذاشت : آنان كه از طريق معرفت عاشق حقّند ، خداوند هم عاشق آنان است ، و در حقيقت اين عشق طرفينى است ، عشق عبد به حق ، و عشق حق به عبد ، خداى بزرگ در قرآن مجيد در ده مورد به بندگان عزيزش ، آنان كه در عشق و عمل مى سوزند ، اعلام محبّت و عشق كرده است .
اينك تنها به ذكر موارد محبّت حق به عبد اشاره مى كنيم و شرح هر كدام را به تناسب ذكر خواهيم نمود .
( إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ ) .
« خداوند آنان كه از اعمال ناشايست دست بردارند و به سوى خدا به حركت آيند و نيز پاكيزگان و دور از هر آلايش را دوست دارد»
در اينجا بايد توجه داشت كه منظور از طهارت در آيه ى شريفه طهارتى است كه به دستور خداى متعال به دست مى آيد ، نه اينكه هركس كه خود را شستشو دهد مورد محبّت خدا قرار گيرد .
( فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ) .
« به هنگامى كه برنامه اى را تصميم گرفتى با تكيه بر خدا انجام بده ، به حقّ كه خداوند تكيه كنندگان بر الله را دوست دارد » .
( قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ ) .
« بگو اگر خدا را دوست داريد مرا اطاعت كنيد تا خداوند شما را دوست داشته باشد » .
در اين آيه اطاعت از پيامبر علّت محبّت حق به عبد است .
( بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ) .
« آرى هركس به عهد خود وفا كند ، و پرهيزكارى پيشه نمايد پس به حقّ ، خدا خويشتن داران را دوست دارد » .
( الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُـحْسِنِينَ ) .
« آنان كه در وسعت و تنگدستى انفاق مى كنند و خشم و غضب فرو مى خورند واز بدى مردم درمى گذرند چنين مردمى نيكوكارند و خدا دوستدار نيكوكاران است » .
( وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ) .
« اگر حكم كردى بين آنان به عدل حكم كن ، به حقّ خداوند آنان كه به عدالت حكم مى كنند دوست دارد » .
( وَكَأَيِّنَ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ ) .
« و چه پيامبرانى كه مردان الهى در ركابشان مقاتله كردند ، پس از آنچه كه در راه خدا به آنان رسيد سستى ننمودند ، و ضعيف نشدند و از مبارزه در راه حق باز نايستادند و خداوند عاشق صابران است » .
( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ ) .
« اى اهل ايمان هركه از شما از دين برگردد به زودى خداوند قومى را كه دوست دارد و آنها نيز خدا را دوست دارند خواهد آورد »
( إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ ) .
« خدا مردمى كه مانند سدّ آهنين در مقابله با كفّار هم دست و پايدارند بسيار دوست دارد » .
« از رسول خدا است : هركس عاشق شد و خوددارى از گناه پيشه كرد ، و عشق خود را از نا اهلان پنهان داشت و مرد ، شهيد از دنيا رفته » .
قالَ رَسُولُ اللهِ : أَلا اُنَبِّئُكُمْ قالُوا : بَلى يا رَسُولَ اللهِ فَقالَ أَحاسِنَكُمْ أَخْلاقاً اَلْمُوَطَّئُونَ أَكْنافاً الَّذينَ يَأْلِفُونَ وَيُؤْلَفُونَ .
« پيامبر فرمود : شما را خبر بدهم محبوب ترين شما نزد خدا و نزديك ترين شما به من كيست ؟ عرض كردند : آرى ، فرمود : نيكو خلق ترين شما آن كس كه ديگران در كنار او از كرامت و سهل بودنش بهره مندند و آنان كه با ديگران مى جوشند و ديگران نيز با آنان مى جوشند » .
وَقالَ (صلى الله عليه وآله) : لَمّا غَرَسَ اللهُ جَنَّةَ الْفِرْدُوسِ غَرَسَ أَشْجارَهاً بِيَدِهِ وَفَجَّرَ أَنْهارَها ثُمَّ قالَ لَها تَحْسُنى بِحُسْنى فَوَ عِزّتي وَجَلالي لا يُجاوِرُني فيكَ بِخَيْلٌ .
« رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : زمانى كه خدا بهشت را آفريد ، و به دست قدرتش درختان آن را نشاند ، و نهرهايش را جوشانيد به آن خطاب كرد : به زيبايى من زيبا شو ، به عزّت و جلالم در تو بخيل را جاى نمى دهم » ! !
راستى چه بخلى بالاتر از اين است كه انسان از انعكاس عشق حق به خانه دل كه خانه خود اوست جلوگيرى كند . و از آراستن خود به صفات الهى خوددارى كند و از تابش انوار ملكوت در نفس پيشگيرى كند و در مدّت عمر همانند حيوانات همّتى جز شك و شهوت نداشته باشد .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در دعاى خود عرضه مى داشت :
أَسْأَلُكَ بِحُبِّكَ وَحُبِّ مَنْ يُحِبُّكَ وَحُبِّ عَمَل تُقَرِّبُني إِلى حُبِّكَ .
« پروردگارا عشق خود ، و عشق كسى كه عاشق توست ، و عشق عملى كه مرا به عشق تو مى رساند نصيبم كن » .
1 ـ عشق الهى : آخرين و برترين مقام ومرتبه هاست كه تنها اهل مشاهده و توحيد و حقيقت بدان دست مى يابند .
2 ـ عشق عقلى : مقامى است كه نصيب اهل معرفت مى شود و مربوط به عالم مكاشفه و ملكوت است .
3 ـ عشق روحانى : ويژه ى بندگان خاص و برگزيده حضرت حق است كه از لطافت و ظرافت بالايى برخوردار است .
4 ـ عشق بهيمى : از ويژه گى هاى پيروان رذايل و شهوات نفسانى است .
5 ـ عشق طبيعى : عموم مردم در آن شريكند و حتّى عقب افتاده ترين مردم در دوردست ترين زمان ها و مكان ها از آن دم مى زنند.
براى هر كدام از اين پنج قسم توضيحى است كه بدان اشاره مى كنيم :
عشق بهيمى ( حيوانى ) از زشتى هاى خُلق است . شُرب خمر ، فساد ، زَمر ، فسق و ارتكاب معاصى ، جز به تأثير هوا نيست و اين همه از خواسته ها و تحريك هاى نفس امّاره است . كه بدان فتد تا مهيّج شهوات مذمومه شود ، تا به حدّى برسد كه ضعف حيوانى كه عين شهوت فطرى است در اصل خويش ، بعد از صحبت محبوب و الفت آنى كه يك دم است از علاقه ى حُرقت آتش شهوت نفس اماره برهند . اين در جهان عقول و نزد اهل شريعت ، چون بر خلاف احكام و امر الهى است مذموم مى باشد .
عشق طبيعى از لطافت عناصر اربعه است كه از يك سو تحريك كننده ى نفس ناطقه و از سوى ديگر نفس امّاره است و همچنين تحت تأثير نفس كل و نيز نفس فريبنده است . اگر عقليّات و روحانيّات غلبه كنند است وگرنه كه كشش و ميل طبع جسمانى است و در نظر عشّاق مذموم است و چون عقل و علم در آن راه ندارد نتيجه اى جز آتش و دوزخ ندارد . اينجا بدين آتش بسوزند كه شهوت حيوانى است ، و آنجا بدان آتش بسوزند كه آتش جسمانى است .
عشق روحانى آن است كه آن خواصّ النّاس را باشد . جواهر صورت و معانيشان صفاى روح مقدّس يافته ، و تهذيب از جهان عقل ديده ، صورتشان همرنگ دل باشد ، هرچه از مستحسنات ببينند در عشق آن به غايت استغراق برسند ، مادام كه به آتش مجاهدت خبث طبع انسانى محترق شده باشد ، و آتش شهوات از صرصر انفاس خمود يافته باشد، اين عشق به عشق اهل معرفت پيوندد، چون نردبان پايه ملكوت باشد ، لاجرم مستحسن باشد نزد مذهب اهل عشق .
اما عشق عقلى از سير عقل كلّ در جوار نفس ناطقه در عالم ملكوت پديد آيد از لوايح مشاهده جبروت ، اين بدايت عشق الهى است ، امّا عشق الهى ذروه علياست در حدّ قصوى است و آن را بدايات است ، انبساط و نهايات جز از مشاهده جلالى و جمالى برنخيزد !
تذكّر اين نكته نيز ضرورى است ، كه انسان به انواع محبّتها آراسته است . و اين محبّتها ناشى از فطرت و طبيعت و حقيقت انسانى است و مدار زندگى انسان بر آنها استوار است . مانند محبّت به خود ، به پدر و مادر ، به اقوام ، به فرزندان ، به دوستان ، به خانه ، به كسب و كار و به دنيا . بايد توجّه داشت كه قرآن مجيد و روايات ، سخت پافشارى دارند كه انواع محبّتها بايد با ارتباط با تربيت اسلامى ، تابع محبّت و عشق به خدا باشد ، تا انسان همچنان به راه رشد و كمال و رسيدن به اصل مقصود در حركت باشد . چنانچه محبّتها در درون انسان قدرتى بيش از محبّت به خدا كسب كنند ، بدون شك انسان در خطر عظيم قرار گرفته و دچار هلاكت ابدى خواهد شد ، چنانچه قرآن در آياتى به اين تصريح كرده :
( قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَاد فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ) .
« اى پيامبر به امّت بگو اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و اقوام و اموالى كه جمع كرده ايد . ومال التجاره اى كه از كسادى آن بيمناكيد و خانه هايى كه به آن دل خوش داريد بيش از خدا و رسول و جهاد در راه او پيش شما محبوب است منتظر باشيد كه قضاى حتمى الهى برسد و شما دنياطلبان از عمل خود پشيمان و زيانكار شويد ، و خدا بدكاران و فاسقين را به راه بهشت و سعادت هدايت نخواهد كرد » .
( لاَ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِروح مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّات تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) .
« اى رسول اسلام هرگز مردمى كه ايمان آورده اند گرفتار بند دوستى با دشمنان خدا و رسولش نخواهى يافت . هرچند آن دشمنان پدران يا فرزندان ، يا برادران يا خويشاوندان آنها باشند بر دل اين مردم خداوند نور ايمان را حتم كرده و آنان را به روح قدسى مؤيّد و منصور نموده و در قيامت به بهشتى داخل كند كه نهرها زير درختانش جارى است و در آنجا جاودانند ، خدا از آنان خشنود و ايشان هم از خدا خشنودند ; به حقيقت اينان حزب خدايند و حزب خدا رستگاران عالمند » .
آرى ! بنا به فرموده ى قرآن ، بايد محبّت خدا را اصل و محور ، و ساير محبّتها را سايه و تابع آن قرار داد . به همين مناسبت باب بسيار مهمّى در معتبرترين كتب شيعه تحت عنوان « حبّ فى الله و بغض فى الله » آمده كه رواياتش از اصيل ترين آثار اسلامى و بهترين راهنماى انسان به سوى محبّتهاى صحيح است . اينك به نمونه اى از آن روايات توجّه كنيد :
« كسى كه براى خدا و در راه خدا عشق بورزد و براى خدا و در راه خدا دشمنى كند و به خاطر خدا ببخشد ايمانش كامل است » .
عَنْ أَبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الإيمانِ أَنْ تُحِبَّ في اللهِ وَتَبْغُضَ في اللهِ وَتُعْطي في اللهِ وَتَمْنَعَ في اللهِ .
« امام ششم فرمود : از محكم ترين دست آويزهاى ايمان ، دوستى و دشمنى براى خداست ، و بخشش و منع در راه اوست » .
عَنَ أَبي جَعْفَر (عليه السلام) قالَ : قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : وُدُّ الْمُؤْمِنِ لِلْمُؤْمِنِ في اللهِ مِنْ أَعْظَمِ شُعَبِ الإيمانِ ، أَلا وَمَنْ أَحَبَّ في اللهِ وَأَبْغَضَ في اللهِ وَأَعْطى في اللهِ وَمَنَعَ في اللهِ فَهُوَ مِنْ أَصْفِياءِ اللهِ .
« امام پنجم از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل مى كند : دوستى مؤمن با مؤمن از بزرگترين شعبه هاى ايمان است ، همانا هركس براى خدا دوستى و دشمنى كند و براى خدا ببخشد و دريغ كند از برگزيدگان خداست » .
عَنَ أَبي بَصير ، عَنْ أَبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : سَمِعْتُهُ يَقُولُ : إِنَّ الْمُتَحابّينَ في اللهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى مَنابِرَ مِنْ نُور ، قَدْ أَضاءَ نُورُ وُجُوهِهِمْ وَنُورُ أَجْسادِهِمْ وَنُورُ مَنابِرَهُمْ كُلِّ شَيْء حَتّى يُعْرَفُوا بِهِ فَيُقالَ هؤلاءِ الْمُتَحابُّونَ في اللهِ .
« ابو بصير مى گويد : از حضرت صادق شنيدم كه فرمود : كسانى كه براى خاطر خدا با يكديگر دوستى مى كنند ، روز قيامت بر بلنديهايى از نور مى باشند ، نور چهره و تن و بلنديهايى كه بر آن ايستاده اند همه چيز را روشن مى كند ، به طورى كه به وسيله آن نور شناخته شوند و در حق آنان مى گويند ، اينان كسانى هستند كه در راه خدا دوستى كردند » .
عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسارِ قالَ : سَأَلْتُ أَبا عَبْدِاللهِ (عليه السلام) عَنِ الْحُبِّ وَالْبُغْضِ أَمِنَ الإِيمانِ هُوَ ؟ فَقالَ : وَهَلْ الإِيمانُ إِلاّ الحُبُّ وَالْبُغْضُ : « ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ ؟ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإيمانَ وَزَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيانَ اوُلئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ » .
« فضيل بن يسار مى گويد : از امام ششم پرسيدم حب و بغض مربوط به ايمان است ؟ حضرت پاسخ داد : آيا ايمان غير از محبّت و تنفّر است ؟ سپس اين آيه را خواند : خدا ايمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دل شما بياراست ، و كفر و نافرمانى و عصيان را ناپسند شما كرد آنانند هدايت يافتگان » .
عَنَ أَبي عَبْدِاللهِ قالَ : قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) لاَِصْحابِهِ أَيُّ عُرَىَ الإِيمانِ أَوْثَقُ ؟ فَقالُوا اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ وَقالَ بَعْضُهُمْ الصَّلاةُ وَقالَ بَعْضُهُمْ الزَّكاةُ وَقالَ بَعْضُهُمْ الصِّيامُ وَقالَ بَعْضُهُمْ الحَجُّ وَالْعُمْرَةُ وَقالَ بَعْضُهُمْ الجِهادُ ، فَقالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله)كُلُّ ما قُلْتُمْ فَضْلٌ وَلَيْسَ بِهِ وَلكِنْ أَوْثَقُ عُرَى الإيمانِ الحُبُّ في اللهِ وَالْبُغْضُ في اللهِ وَتَوالي أَوْلِياءِ اللهِ وَالتَبَرّي مِنْ أَعْداءِ اللهِ .
« امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به اصحابش فرمود : كدام يك از دستاويزهاى ايمان محكم تر است ، گفتند : خدا و رسولش داناترند ، بعضى گفتند : نماز ، گروهى گفتند : زكات ، عدّه اى گفتند : روزه ، قومى گفتند : حج و عمره و دسته اى گفتند جهاد . رسول اسلام فرمود : براى هريك از اينها كه گفتيد فضيلتى است ; ولى پاسخ پرسش من نيست . محكم ترين دستاويزهاى ايمان دوستى براى خدا ، و دشمنى به خاطر اوست و پيروى از اولياء خدا و بيزارى از دشمنان الهى است » .
عَنْ عَليّ بن الحُسَيْنِ (عليهما السلام) قالَ : إِذا جَمَعَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ قامَ مُناد فَنادى يُسْمِعُ النّاسَ فَيَقُولُ : أَيْنَ الْمُتَحابُّونَ في اللهِ قالَ : فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ فَيُقالُ لَهُمْ إِذْهَبُوا إِلَى الجَنَّةِ بِغَيْرِ حِساب قالَ فَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ فَيَقُولُونَ إِلى أَيْنَ ؟ فَيَقُولُونَ نَحْنُ الْمُتَحابُّونَ في اللهِ قالَ : فَيَقُولُونَ وَأَيُّ شَيْء كانَتْ أَعْمالُكُمْ قالُوا : كُنّا نُحِبُّ فِي اللهِ وَنُبْغِضُ في اللهِ قالَ : فَيَقُولُونَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلينَ .
« امام چهارم فرمود : چون خداى عزوجلّ اوّلين و آخرين را در محشر گرد آورد ، ندا كننده اى كه صدايش را همه بشنوند فرياد مى زند : آنان كه براى خدا دوستى كردند كجايند ; گروهى از مردم برخيزند ، به آنها گفته شود بدون حساب وارد بهشت شويد . فرشتگان در برخورد با آنها مى گويند : كجا مى رويد ؟ جواب مى دهند به بهشت بدون حساب ، مى پرسند : شما مگر شما داراى چه عملى هستيد ؟ مى گويند : براى خدا دوستى كرديم و به خاطر او دشمنى ورزيديم ، فرشتگان مى گويند چه نيكوست پاداش اهل عمل » .
عَنْ جابِرِ الْجُعْفي ، عَنْ أَبي جَعْفَر (عليه السلام) قالَ : إِذَا أَرَدْتُ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فيكَ خَيْراً فَانْظُرْ إِلى قَلْبِكَ فَإِنْ كانَ يُحِبُّ أَهْلَ طاعَةِ اللهِ وَيُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَفيكَ خَيْرٌ ، وَاللهُ يُحِبُّكُ ، وَإِنْ كانَ يُبْغِضُ أَهْلَ طاعَةِ اللهِ وَيُحبُّ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَلَيْسَ فيكَ خَيْرٌ وَاللهُ يُبْغِضُكَ وَالْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ .
« جابر جعفى ( كه از بزرگان اصحاب و ياران حضرت باقر و صادق (عليهما السلام)است ) از امام پنجم نقل مى كند كه : حضرت فرمود : هرگاه خواستى ببينى كه اهل خير هستى يا نه ، به دلت نظر كن ، اگر اهل طاعت را دوست دارى و از آلودگان به گناه متنفرى خوبى و خدا دوستدار توست ، و اگر از اهل طاعت متنفرى و علاقه مند به اهل گناهى در تو خيرى نيست و خدا دشمن توست ، و مرد با هركه مورد علاقه اوست محشور مى شود » .
اين روايت يكى از معتبرترين روايات و از بهترين احاديثى است كه در مدارك اصيل شيعه آمده .
عَنْ أَبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : قَدْ يَكُونُ حُبٌّ في اللهِ وَرَسُولِهِ وَحُبٌّ في الدُّنْيا فَما كانَ في اللهِ وَرَسُولِهِ فَثَوابُهُ عَلَى اللهِ ، وَما كانَ في الدُّنْيا فَلَيْسَ بِشَيْء .
« امام ششم فرمود : گاهى دوستى براى خدا و رسول است و گاهى براى دنيا ، محبّتى كه به خاطر خدا و رسول اوست پاداشش بر خداست ، و آنچه براى دنيا است اجر و مزدى ندارد » .
منبع: http://erfan.ir
/خ
محبت در قرآن
( وَلكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ).
« خداوند ايمان و ارتباط با خودش را محبوب شما گرداند و آن را در دلهاى شما قرار داد ، اينان كه به ايمان و ضد آن چنين دل آراسته اى دارند اهل رشد و هدايتند » .
ايمان خط ارتباط بين انسان و الله است . خداى متعال در اين آيه به اين معنى اشاره مى كند كه وقتى به شما توفيق شناخت حقايق را عنايت شود آن حقايق محبوب شما خواهد شد .
( قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ) .
« اى پيامبر ! بگو اگر به خدا عشق داريد از من پيروى كنيد تا خداوند شما را دوست داشته باشد ، و گناه شما را ببخشد و خدا آمرزنده و مهربان است » .
ادّعاى خدا دوستى بدون شناخت پيامبر و اطاعت از آن حضرت كه مبلّغ فرهنگ الهى است ، بى مورد است . قرآن مجيد بارها از مردم دعوت كرده است كه پيامبر را بشناسند ، پيامبرى كه پرونده قبل از بعثتش روشن است ، و از ابتداى ابلاغ نبوّت دلايل و براهين واضحى داشت ، و خداى متعال تمام نشانه هاى نبوت را با او قرار داده بود تا براى هيچ كس عذرى باقى نماند . آنان كه براهين و دلايل و حجج او را ديدند ، و براى آنان معلوم شد كه تنها عامل سعادت دنيا و آخرت آنان ، پذيرش رسالت پيامبر بود ، به او علاقه مند شدند . علامت آن علاقه و عشق ، اطاعت از قرآن و سنّت او بود كه از همين راه پاك باخته خدا شدند و در راه محبوب از همه چيز خود گذشتند و در تاريخ بشر از بهترين بندگان شايسته ى حق شدند .
سلمان ، ابوذر ، مقداد ، عمّار ، ياسر ، سميّه ، بلال ، و چهره هايى از اين قبيل ، همانان بودند كه پيامبر را به حقيقت شناختند و دل در گرو عشق او دادند . آنان از طريق تعليمات آن حضرت ، خدا را شناختند و در صف مقدم عاشقان حق قرار گرفتند . آرى عشق به خدا محصول معرفت به پيامبر و دين خداست كه بدون اين معرفت ، ادّعاى عشق به خدا پندار و خيالى بيش نيست .
( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّة عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّة عَلَى الْكَافِرينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِم ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ).
« اى كسانى كه آيمان آورده ايد ، هرگاه از دين خود برگرديد ، به زودى خداوند قومى را خواهد آورد كه آنان را به شدّت دوست دارد ، و آنان نيز عاشق خدايند ، نسبت به مردم مؤمن متواضع و خاكسارند ، و در برابر كافران مقتدر و مسلّط ، در هر نوع جهادى (جهاد با مال ، نفس ، قلم ، قدم) شركت مى كنند ، و از ملامت ، ملامت كنندگان باكى ندارند . اين فضل خداست كه به هركس بخواهد عنايت مى كند ، خداوند را رحمت وسيع و بى انتهاست » .
راستى بدون شناخت راه الله چگونه انسان به چنين صفاتى ، كه در اين آيه ى شريفه آمده است ، آراسته گردد ؟ انسان تا معرفت به صراط مستقيم پيدا نكند ، از راهى غير از فكر ، انديشه و معرفت و شناخت ، عشق پيدا نكرده و به مراتب عارفان دست پيدا نمى كند . اين راه خداست كه انسان پس از مطالعه و دقّت در آن ، مى يابد كه تنها راه نجات است . بنا بر اين چگونه انسان بعد از يافتن راه نجات ، به آن عشق پيدا نكند و به لوازم آن دل نبدد ؟
راه نجات ، راه خداست و سرانجام به او پايان مى پذيرد ، پيمودن اين راه ، محبّت به اوست و محبّت به او مهمترين راه رسيدن به عشق است . عشقى كه از درجات عرفان و مرتبه ى عارفان است بنا بر اين هر چه شناخت ومعرفت بيشتر ، عشق شعلهورتر و آتشين تر خواهد بود . اين است كه آيه ى شريفه مى فرمايد : وَيُحِبُّونَهُ : انسانهايى كه به شدّت به خداى متعال عشق مىورزند . همين عشق عامل حركت آنان به سوى اوست و مركب اين راه همان برنامه هايى است كه در آيه ذكر شده است . اينان فراق بين خود و محبوب را با انجام شايسته ترين اعمال ، كه دستور خود حق است ، به وصل تبديل مى كنند .
( وَالَّذينَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ ).
آنان كه ايمان آوردند كمال عشق و محبّت را مخصوص به خدا دارند .
ايمان آورندگان چرا نهايت عشق را به خدا نداشته باشند ، مگر خالقى ، بارئى ، مصوّرى ، اولى ، آخرى ، ظاهرى ، باطنى ، رازقى ، بديعى ، مقدّرى ، مدبّرى ، حكيمى ، مطهّرى ، منوّرى ، ميسّرى ، مبشّرى ، منذرى ، مقدّمى ، مؤخّرى ، عاصمى ، قائمى ، دائمى ، راحمى ، سالمى ، حاكمى ، عالمى ، قاسمى ، قابضى ، باسطى ، غنىّ ، وفىّ ، علىّ ، مَلىّ ، حفىّ ، رضىّ ، زكىّ ، بدىّ ، قوىّ ، ولىّ ، احدى ، واحدى ، شاهدى ، ماجدى ، حامدى ، راشدى ، باعثى ، وارثى ، ضارّى ، نافعى ، مانعى ، دافعى ، رافعى ، صانعى ، نافعى ، سامعى ، جامعى ، شافعى ، واسعى ، موسعى ، جليلى ، جميلى ، وكيلى ، كفيلى ، دليلى ، قبيلى ، مديلى ، منيلى ، مقيلى ، محيلى ، غافرى ، ساترى ، قادرى ، قاهرى ، فاطرى ، جابرى ، ذاكرى ، ناظرى ، ناصرى ، عفوّى ، غفورى ، صبورى ، شكورى ، رؤوفى ، عطوفى ، مسئولى ، ودودى ، سبّوحى ، قدّوسى ، ناطقى ، صادقى ، فالقى ، فارقى ، فاتقى ، راتقى ، سابقى ، سامقى ، سميعى ، رميعى ، منيعى ، كبيرى ، قديرى ، خبيرى ، مجيرى . جز او خبر دارند ؟! مگر انسان با شناخت اين صفات به اين معنى نمى رسد كه همه چيز انسان اوست و غير او چيزى نيست ، در اين صورت چرا انسان كمال عشق را به قول آيه ى شريفه ، مخصوص به حقّ نگرداند .
اين نكته را نيز نبايد ناگفته گذاشت : آنان كه از طريق معرفت عاشق حقّند ، خداوند هم عاشق آنان است ، و در حقيقت اين عشق طرفينى است ، عشق عبد به حق ، و عشق حق به عبد ، خداى بزرگ در قرآن مجيد در ده مورد به بندگان عزيزش ، آنان كه در عشق و عمل مى سوزند ، اعلام محبّت و عشق كرده است .
اينك تنها به ذكر موارد محبّت حق به عبد اشاره مى كنيم و شرح هر كدام را به تناسب ذكر خواهيم نمود .
( إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ ) .
« خداوند آنان كه از اعمال ناشايست دست بردارند و به سوى خدا به حركت آيند و نيز پاكيزگان و دور از هر آلايش را دوست دارد»
در اينجا بايد توجه داشت كه منظور از طهارت در آيه ى شريفه طهارتى است كه به دستور خداى متعال به دست مى آيد ، نه اينكه هركس كه خود را شستشو دهد مورد محبّت خدا قرار گيرد .
( فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ) .
« به هنگامى كه برنامه اى را تصميم گرفتى با تكيه بر خدا انجام بده ، به حقّ كه خداوند تكيه كنندگان بر الله را دوست دارد » .
( قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ ) .
« بگو اگر خدا را دوست داريد مرا اطاعت كنيد تا خداوند شما را دوست داشته باشد » .
در اين آيه اطاعت از پيامبر علّت محبّت حق به عبد است .
( بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ) .
« آرى هركس به عهد خود وفا كند ، و پرهيزكارى پيشه نمايد پس به حقّ ، خدا خويشتن داران را دوست دارد » .
( الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُـحْسِنِينَ ) .
« آنان كه در وسعت و تنگدستى انفاق مى كنند و خشم و غضب فرو مى خورند واز بدى مردم درمى گذرند چنين مردمى نيكوكارند و خدا دوستدار نيكوكاران است » .
( وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ) .
« اگر حكم كردى بين آنان به عدل حكم كن ، به حقّ خداوند آنان كه به عدالت حكم مى كنند دوست دارد » .
( وَكَأَيِّنَ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ ) .
« و چه پيامبرانى كه مردان الهى در ركابشان مقاتله كردند ، پس از آنچه كه در راه خدا به آنان رسيد سستى ننمودند ، و ضعيف نشدند و از مبارزه در راه حق باز نايستادند و خداوند عاشق صابران است » .
( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ ) .
« اى اهل ايمان هركه از شما از دين برگردد به زودى خداوند قومى را كه دوست دارد و آنها نيز خدا را دوست دارند خواهد آورد »
( إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ ) .
« خدا مردمى كه مانند سدّ آهنين در مقابله با كفّار هم دست و پايدارند بسيار دوست دارد » .
محبت در روايات
« از رسول خدا است : هركس عاشق شد و خوددارى از گناه پيشه كرد ، و عشق خود را از نا اهلان پنهان داشت و مرد ، شهيد از دنيا رفته » .
قالَ رَسُولُ اللهِ : أَلا اُنَبِّئُكُمْ قالُوا : بَلى يا رَسُولَ اللهِ فَقالَ أَحاسِنَكُمْ أَخْلاقاً اَلْمُوَطَّئُونَ أَكْنافاً الَّذينَ يَأْلِفُونَ وَيُؤْلَفُونَ .
« پيامبر فرمود : شما را خبر بدهم محبوب ترين شما نزد خدا و نزديك ترين شما به من كيست ؟ عرض كردند : آرى ، فرمود : نيكو خلق ترين شما آن كس كه ديگران در كنار او از كرامت و سهل بودنش بهره مندند و آنان كه با ديگران مى جوشند و ديگران نيز با آنان مى جوشند » .
وَقالَ (صلى الله عليه وآله) : لَمّا غَرَسَ اللهُ جَنَّةَ الْفِرْدُوسِ غَرَسَ أَشْجارَهاً بِيَدِهِ وَفَجَّرَ أَنْهارَها ثُمَّ قالَ لَها تَحْسُنى بِحُسْنى فَوَ عِزّتي وَجَلالي لا يُجاوِرُني فيكَ بِخَيْلٌ .
« رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : زمانى كه خدا بهشت را آفريد ، و به دست قدرتش درختان آن را نشاند ، و نهرهايش را جوشانيد به آن خطاب كرد : به زيبايى من زيبا شو ، به عزّت و جلالم در تو بخيل را جاى نمى دهم » ! !
راستى چه بخلى بالاتر از اين است كه انسان از انعكاس عشق حق به خانه دل كه خانه خود اوست جلوگيرى كند . و از آراستن خود به صفات الهى خوددارى كند و از تابش انوار ملكوت در نفس پيشگيرى كند و در مدّت عمر همانند حيوانات همّتى جز شك و شهوت نداشته باشد .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در دعاى خود عرضه مى داشت :
أَسْأَلُكَ بِحُبِّكَ وَحُبِّ مَنْ يُحِبُّكَ وَحُبِّ عَمَل تُقَرِّبُني إِلى حُبِّكَ .
« پروردگارا عشق خود ، و عشق كسى كه عاشق توست ، و عشق عملى كه مرا به عشق تو مى رساند نصيبم كن » .
سخنى از بزرگان در باب عشق
1 ـ عشق الهى : آخرين و برترين مقام ومرتبه هاست كه تنها اهل مشاهده و توحيد و حقيقت بدان دست مى يابند .
2 ـ عشق عقلى : مقامى است كه نصيب اهل معرفت مى شود و مربوط به عالم مكاشفه و ملكوت است .
3 ـ عشق روحانى : ويژه ى بندگان خاص و برگزيده حضرت حق است كه از لطافت و ظرافت بالايى برخوردار است .
4 ـ عشق بهيمى : از ويژه گى هاى پيروان رذايل و شهوات نفسانى است .
5 ـ عشق طبيعى : عموم مردم در آن شريكند و حتّى عقب افتاده ترين مردم در دوردست ترين زمان ها و مكان ها از آن دم مى زنند.
براى هر كدام از اين پنج قسم توضيحى است كه بدان اشاره مى كنيم :
عشق بهيمى ( حيوانى ) از زشتى هاى خُلق است . شُرب خمر ، فساد ، زَمر ، فسق و ارتكاب معاصى ، جز به تأثير هوا نيست و اين همه از خواسته ها و تحريك هاى نفس امّاره است . كه بدان فتد تا مهيّج شهوات مذمومه شود ، تا به حدّى برسد كه ضعف حيوانى كه عين شهوت فطرى است در اصل خويش ، بعد از صحبت محبوب و الفت آنى كه يك دم است از علاقه ى حُرقت آتش شهوت نفس اماره برهند . اين در جهان عقول و نزد اهل شريعت ، چون بر خلاف احكام و امر الهى است مذموم مى باشد .
عشق طبيعى از لطافت عناصر اربعه است كه از يك سو تحريك كننده ى نفس ناطقه و از سوى ديگر نفس امّاره است و همچنين تحت تأثير نفس كل و نيز نفس فريبنده است . اگر عقليّات و روحانيّات غلبه كنند است وگرنه كه كشش و ميل طبع جسمانى است و در نظر عشّاق مذموم است و چون عقل و علم در آن راه ندارد نتيجه اى جز آتش و دوزخ ندارد . اينجا بدين آتش بسوزند كه شهوت حيوانى است ، و آنجا بدان آتش بسوزند كه آتش جسمانى است .
عشق روحانى آن است كه آن خواصّ النّاس را باشد . جواهر صورت و معانيشان صفاى روح مقدّس يافته ، و تهذيب از جهان عقل ديده ، صورتشان همرنگ دل باشد ، هرچه از مستحسنات ببينند در عشق آن به غايت استغراق برسند ، مادام كه به آتش مجاهدت خبث طبع انسانى محترق شده باشد ، و آتش شهوات از صرصر انفاس خمود يافته باشد، اين عشق به عشق اهل معرفت پيوندد، چون نردبان پايه ملكوت باشد ، لاجرم مستحسن باشد نزد مذهب اهل عشق .
اما عشق عقلى از سير عقل كلّ در جوار نفس ناطقه در عالم ملكوت پديد آيد از لوايح مشاهده جبروت ، اين بدايت عشق الهى است ، امّا عشق الهى ذروه علياست در حدّ قصوى است و آن را بدايات است ، انبساط و نهايات جز از مشاهده جلالى و جمالى برنخيزد !
تذكّر اين نكته نيز ضرورى است ، كه انسان به انواع محبّتها آراسته است . و اين محبّتها ناشى از فطرت و طبيعت و حقيقت انسانى است و مدار زندگى انسان بر آنها استوار است . مانند محبّت به خود ، به پدر و مادر ، به اقوام ، به فرزندان ، به دوستان ، به خانه ، به كسب و كار و به دنيا . بايد توجّه داشت كه قرآن مجيد و روايات ، سخت پافشارى دارند كه انواع محبّتها بايد با ارتباط با تربيت اسلامى ، تابع محبّت و عشق به خدا باشد ، تا انسان همچنان به راه رشد و كمال و رسيدن به اصل مقصود در حركت باشد . چنانچه محبّتها در درون انسان قدرتى بيش از محبّت به خدا كسب كنند ، بدون شك انسان در خطر عظيم قرار گرفته و دچار هلاكت ابدى خواهد شد ، چنانچه قرآن در آياتى به اين تصريح كرده :
( قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَاد فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ) .
« اى پيامبر به امّت بگو اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و اقوام و اموالى كه جمع كرده ايد . ومال التجاره اى كه از كسادى آن بيمناكيد و خانه هايى كه به آن دل خوش داريد بيش از خدا و رسول و جهاد در راه او پيش شما محبوب است منتظر باشيد كه قضاى حتمى الهى برسد و شما دنياطلبان از عمل خود پشيمان و زيانكار شويد ، و خدا بدكاران و فاسقين را به راه بهشت و سعادت هدايت نخواهد كرد » .
( لاَ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِروح مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّات تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) .
« اى رسول اسلام هرگز مردمى كه ايمان آورده اند گرفتار بند دوستى با دشمنان خدا و رسولش نخواهى يافت . هرچند آن دشمنان پدران يا فرزندان ، يا برادران يا خويشاوندان آنها باشند بر دل اين مردم خداوند نور ايمان را حتم كرده و آنان را به روح قدسى مؤيّد و منصور نموده و در قيامت به بهشتى داخل كند كه نهرها زير درختانش جارى است و در آنجا جاودانند ، خدا از آنان خشنود و ايشان هم از خدا خشنودند ; به حقيقت اينان حزب خدايند و حزب خدا رستگاران عالمند » .
آرى ! بنا به فرموده ى قرآن ، بايد محبّت خدا را اصل و محور ، و ساير محبّتها را سايه و تابع آن قرار داد . به همين مناسبت باب بسيار مهمّى در معتبرترين كتب شيعه تحت عنوان « حبّ فى الله و بغض فى الله » آمده كه رواياتش از اصيل ترين آثار اسلامى و بهترين راهنماى انسان به سوى محبّتهاى صحيح است . اينك به نمونه اى از آن روايات توجّه كنيد :
محبت در روايات
« كسى كه براى خدا و در راه خدا عشق بورزد و براى خدا و در راه خدا دشمنى كند و به خاطر خدا ببخشد ايمانش كامل است » .
عَنْ أَبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الإيمانِ أَنْ تُحِبَّ في اللهِ وَتَبْغُضَ في اللهِ وَتُعْطي في اللهِ وَتَمْنَعَ في اللهِ .
« امام ششم فرمود : از محكم ترين دست آويزهاى ايمان ، دوستى و دشمنى براى خداست ، و بخشش و منع در راه اوست » .
عَنَ أَبي جَعْفَر (عليه السلام) قالَ : قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : وُدُّ الْمُؤْمِنِ لِلْمُؤْمِنِ في اللهِ مِنْ أَعْظَمِ شُعَبِ الإيمانِ ، أَلا وَمَنْ أَحَبَّ في اللهِ وَأَبْغَضَ في اللهِ وَأَعْطى في اللهِ وَمَنَعَ في اللهِ فَهُوَ مِنْ أَصْفِياءِ اللهِ .
« امام پنجم از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل مى كند : دوستى مؤمن با مؤمن از بزرگترين شعبه هاى ايمان است ، همانا هركس براى خدا دوستى و دشمنى كند و براى خدا ببخشد و دريغ كند از برگزيدگان خداست » .
عَنَ أَبي بَصير ، عَنْ أَبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : سَمِعْتُهُ يَقُولُ : إِنَّ الْمُتَحابّينَ في اللهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى مَنابِرَ مِنْ نُور ، قَدْ أَضاءَ نُورُ وُجُوهِهِمْ وَنُورُ أَجْسادِهِمْ وَنُورُ مَنابِرَهُمْ كُلِّ شَيْء حَتّى يُعْرَفُوا بِهِ فَيُقالَ هؤلاءِ الْمُتَحابُّونَ في اللهِ .
« ابو بصير مى گويد : از حضرت صادق شنيدم كه فرمود : كسانى كه براى خاطر خدا با يكديگر دوستى مى كنند ، روز قيامت بر بلنديهايى از نور مى باشند ، نور چهره و تن و بلنديهايى كه بر آن ايستاده اند همه چيز را روشن مى كند ، به طورى كه به وسيله آن نور شناخته شوند و در حق آنان مى گويند ، اينان كسانى هستند كه در راه خدا دوستى كردند » .
عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسارِ قالَ : سَأَلْتُ أَبا عَبْدِاللهِ (عليه السلام) عَنِ الْحُبِّ وَالْبُغْضِ أَمِنَ الإِيمانِ هُوَ ؟ فَقالَ : وَهَلْ الإِيمانُ إِلاّ الحُبُّ وَالْبُغْضُ : « ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ ؟ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الإيمانَ وَزَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيانَ اوُلئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ » .
« فضيل بن يسار مى گويد : از امام ششم پرسيدم حب و بغض مربوط به ايمان است ؟ حضرت پاسخ داد : آيا ايمان غير از محبّت و تنفّر است ؟ سپس اين آيه را خواند : خدا ايمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دل شما بياراست ، و كفر و نافرمانى و عصيان را ناپسند شما كرد آنانند هدايت يافتگان » .
عَنَ أَبي عَبْدِاللهِ قالَ : قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) لاَِصْحابِهِ أَيُّ عُرَىَ الإِيمانِ أَوْثَقُ ؟ فَقالُوا اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ وَقالَ بَعْضُهُمْ الصَّلاةُ وَقالَ بَعْضُهُمْ الزَّكاةُ وَقالَ بَعْضُهُمْ الصِّيامُ وَقالَ بَعْضُهُمْ الحَجُّ وَالْعُمْرَةُ وَقالَ بَعْضُهُمْ الجِهادُ ، فَقالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله)كُلُّ ما قُلْتُمْ فَضْلٌ وَلَيْسَ بِهِ وَلكِنْ أَوْثَقُ عُرَى الإيمانِ الحُبُّ في اللهِ وَالْبُغْضُ في اللهِ وَتَوالي أَوْلِياءِ اللهِ وَالتَبَرّي مِنْ أَعْداءِ اللهِ .
« امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به اصحابش فرمود : كدام يك از دستاويزهاى ايمان محكم تر است ، گفتند : خدا و رسولش داناترند ، بعضى گفتند : نماز ، گروهى گفتند : زكات ، عدّه اى گفتند : روزه ، قومى گفتند : حج و عمره و دسته اى گفتند جهاد . رسول اسلام فرمود : براى هريك از اينها كه گفتيد فضيلتى است ; ولى پاسخ پرسش من نيست . محكم ترين دستاويزهاى ايمان دوستى براى خدا ، و دشمنى به خاطر اوست و پيروى از اولياء خدا و بيزارى از دشمنان الهى است » .
عَنْ عَليّ بن الحُسَيْنِ (عليهما السلام) قالَ : إِذا جَمَعَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ قامَ مُناد فَنادى يُسْمِعُ النّاسَ فَيَقُولُ : أَيْنَ الْمُتَحابُّونَ في اللهِ قالَ : فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ فَيُقالُ لَهُمْ إِذْهَبُوا إِلَى الجَنَّةِ بِغَيْرِ حِساب قالَ فَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ فَيَقُولُونَ إِلى أَيْنَ ؟ فَيَقُولُونَ نَحْنُ الْمُتَحابُّونَ في اللهِ قالَ : فَيَقُولُونَ وَأَيُّ شَيْء كانَتْ أَعْمالُكُمْ قالُوا : كُنّا نُحِبُّ فِي اللهِ وَنُبْغِضُ في اللهِ قالَ : فَيَقُولُونَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلينَ .
« امام چهارم فرمود : چون خداى عزوجلّ اوّلين و آخرين را در محشر گرد آورد ، ندا كننده اى كه صدايش را همه بشنوند فرياد مى زند : آنان كه براى خدا دوستى كردند كجايند ; گروهى از مردم برخيزند ، به آنها گفته شود بدون حساب وارد بهشت شويد . فرشتگان در برخورد با آنها مى گويند : كجا مى رويد ؟ جواب مى دهند به بهشت بدون حساب ، مى پرسند : شما مگر شما داراى چه عملى هستيد ؟ مى گويند : براى خدا دوستى كرديم و به خاطر او دشمنى ورزيديم ، فرشتگان مى گويند چه نيكوست پاداش اهل عمل » .
عَنْ جابِرِ الْجُعْفي ، عَنْ أَبي جَعْفَر (عليه السلام) قالَ : إِذَا أَرَدْتُ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فيكَ خَيْراً فَانْظُرْ إِلى قَلْبِكَ فَإِنْ كانَ يُحِبُّ أَهْلَ طاعَةِ اللهِ وَيُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَفيكَ خَيْرٌ ، وَاللهُ يُحِبُّكُ ، وَإِنْ كانَ يُبْغِضُ أَهْلَ طاعَةِ اللهِ وَيُحبُّ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَلَيْسَ فيكَ خَيْرٌ وَاللهُ يُبْغِضُكَ وَالْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ .
« جابر جعفى ( كه از بزرگان اصحاب و ياران حضرت باقر و صادق (عليهما السلام)است ) از امام پنجم نقل مى كند كه : حضرت فرمود : هرگاه خواستى ببينى كه اهل خير هستى يا نه ، به دلت نظر كن ، اگر اهل طاعت را دوست دارى و از آلودگان به گناه متنفرى خوبى و خدا دوستدار توست ، و اگر از اهل طاعت متنفرى و علاقه مند به اهل گناهى در تو خيرى نيست و خدا دشمن توست ، و مرد با هركه مورد علاقه اوست محشور مى شود » .
اين روايت يكى از معتبرترين روايات و از بهترين احاديثى است كه در مدارك اصيل شيعه آمده .
عَنْ أَبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : قَدْ يَكُونُ حُبٌّ في اللهِ وَرَسُولِهِ وَحُبٌّ في الدُّنْيا فَما كانَ في اللهِ وَرَسُولِهِ فَثَوابُهُ عَلَى اللهِ ، وَما كانَ في الدُّنْيا فَلَيْسَ بِشَيْء .
« امام ششم فرمود : گاهى دوستى براى خدا و رسول است و گاهى براى دنيا ، محبّتى كه به خاطر خدا و رسول اوست پاداشش بر خداست ، و آنچه براى دنيا است اجر و مزدى ندارد » .
منبع: http://erfan.ir
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}